|
شنبه 30 دی 1391برچسب:اس ام اس عاشقانه, :: 22:51 :: نويسنده : بهمن
ما بخار شيشه ايم نازمون كني اشكمون درمياد چه برسه فراموشمون كنی
دور باش اما نزدیک من از نزدیک بودن های دور می ترسم
زيبايي زندگي به اينه كه بي خبردعات كند،نبيني و نگات كنن،ندوني و يادت كنن
غروب برات چه سخته وقتی غریبه باشی / وقتی عزیزی داری ولی پیشش نباشی
دوستت دارم سه تايي من و غم و تنهايي امان از اين جدايي دلتنگتم خدايي
وقتی داری گناه میکنی چپ و راست رو نگاه میکنی یکبار بالا رو نگاه کن
اگه دیدی کویرم / بیایی جون میگیرم / اگه دیدی بهارم / تو قلبم تو رو دارم
تو مغازه ي قلبم تنها گلي هستي که روش نوشتم دست نزنيد ، فروشي نيست
لطفا هی نپرس دلتنگی چه معنی دارد ؟دلتنگی معنی ندارد ...درد دارد ...
حضور آرامت در كنارم نيست، ولي يادت مهمان هميشگي قلبم است
تمــــام شهــر خـوابیــده ، مـن بــه یــاد تــــــــو بیــــدارم. یه روز می فهمی از چشام چه احساسی بهت دارم
به امید چتر فردایت خیس بارانم
مكاني برايت بهتر از دلم ندارم،تنگي اش را به لطف خودت ببخش
![]()
شنبه 30 دی 1391برچسب:نیا بارون زمین جای قشنگی نیست, :: 20:7 :: نويسنده : بهمن
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 19:57 :: نويسنده : بهمن
گفتم: چقدر احساس تنهایی میكنم گفتی: ... فَإِنِّي قَرِيبٌ... .:: من كه نزدیكم (بقره/۱۸۶) ::.
گفتم: تو همیشه نزدیكی؛ من دورم... كاش میشد بهت نزدیك شم گفتی: وَاذْكُر رَّبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ .:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد كن (اعراف/۲۰۵) ::.
گفتم: این هم توفیق میخواهد! گفتی: أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ... .:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.
گفتم: معلومه كه دوست دارم منو ببخشی گفتی: وَاسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ... .:: پس از خدا بخواهید ببخشدتون و بعد توبه كنید (هود/۹۰) ::.
گفتم: با این همه گناه... آخه چیكار میتونم بكنم؟ گفتی: أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ ... .:: مگه نمیدونید خداست كه توبه رو از بندههاش قبول میكنه؟! (توبه/۱۰۴) ::. گفتم: دیگه روی توبه ندارم گفتی: ... اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (2) غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِِ ... .:: (ولی) خدا عزیزِ و داناست، او آمرزندهی گناه هست و پذیرندهی توبه (غافر/۲-۳) ::.
گفتم: با این همه گناه، برای كدوم گناهم توبه كنم؟ گفتی: إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا… .:: خدا همهی گناهها رو میبخشه (زمر/۵۳) ::.
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو میبخشی؟ گفتی: وَ مَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ... .:: به جز خدا كیه كه گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.
گفتم: نمیدونم چرا همیشه در مقابل این كلامت كم میارم! آتیشم میزنه؛ ذوبم میكنه؛ عاشق میشم! ... توبه میكنم گفتی: إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ... .:: خدا هم توبهكنندهها و هم اونایی كه پاك هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::. ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرك گفتی: أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ... .:: خدا برای بندهاش كافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیكار میتونم بكنم؟ گفتی: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا (41) وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا (42) هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا .:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد كنید و صبح و شب تسبیحش كنید. او كسی هست كه خودش و فرشتههاش بر شما درود و رحمت میفرستن تا شما رو از تاریكیها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) ::. با خودم گفتم: خدا... خالق هستی... با فرشتههاش... به ما درود بفرستن تا آدم بشیم؟! ... ... ... ![]()
شنبه 30 دی 1391برچسب:وای دنیا خسته ام, :: 19:40 :: نويسنده : بهمن
حال و هوای غریبی دارم، انگار که چشمانم میخواهند ببارند اما بغض گلویم را می فشارد. در حسرت طلوعی دوباره ام اما افسوس که برای همیشه غروب کرده ام. به آن لحظه هایی می اندیشم که در کنار تو بودم و اینک وقتی میبینم تو دیگردر کنارم نیستی دلم بدجورمیگیرد. آن لحظه که تو در کنارم بودی رنگ غروب برایم زیباترین لحظه باهم بودنمان بود. اما اینک این غروب برایم تلخ ترین لحظه زندگی است. آن لحظه که خورشید آرام آرام در دل دریای سرخ رنگ فرو می رود و وداع تلخی با من می کند می ترسم که دیگر خورشید را نبینم ،چه غم انگیز است وقتی که دریای آبی به رنگ سرخ در می آید. تنها دلخوشی من به رنگ آبی دریا بود ،رنگی که به من آرامش می داد اما این غروب تلخ ، همان یک ذره دلخوشی را نیز از من گرفت. دیگر بغض گلویم شکست و تا می توانستم گریه کردم، اشک نریختم ، زار و زار گریه کردم. صدای هق هق گریه هایم در این سکوت تلخ در حالی که همچنان نیمه های خورشید نمایان است و دریا آرام آرام است دلم را بیشتر می سوزاند. کاش بودی ، کاش در کنارم بودی تا سرم را بر روی شانه های مهربان تو می گذاشتم ، اما اینک تو نیستی و من سرم را معصومانه به تک درخت نخل تکیه داده ام. این رسمش نبود ، سرنوشت با من چه کردی!دیگر نمیتوانم یک کلام نیز بنویسم قطره های اشکم نمیگذارند که صفحه کاغذ را ببینم… خدایا برای کدامین دردم بنالم... برای کدامین دردم اشک بریزم... خسته ام ازین دنیا... ![]()
شنبه 30 دی 1391برچسب:امروز تولد من و غمگینم, :: 19:28 :: نويسنده : بهمن
تمام روز را با شوق شنیدن تبریکی از تو گذراندم . اما افسوس ... افسوس که تو حتی لحظه ای بیاد من نبودی ... حتی امروز برایت آشنا نبود ... آری امروز تولدم بود ... پارسال امروزش را یادت می آید ؟! تمام لحظاتش خوب در ذهنم است .... امروز همه برای من شاد بودند و من برای خودم می گریستم... تمام وجودم را بغض و گریه گرفته است ... نه برای تو برای خودم برای کم بودن خودم برای بی اهمیت بودنم ... هرگز فکر نمی کردم که این روز ها بینمان بیاید. من اون رو نفرین کردم. نفرین کردم که آنچه سر من آورد کسی دیگر سر خودش بیاورد... او با من بازی کرد مرا از ذهن تو پاک کرد .... من او را به چشم یک دزد نگاه می کنم ... او تو را از من دزدید . تو عاشق من بودی ... تو مرا با تمام وجود دوست داشتی اما نمیدانم چه شد ... آه که ساعت ها می گریم برای رفتنت ... چه کسی می توانست تو را اندازه ی من دوست داشته باشد ؟ هیچ کس .... بخدا هیچ کس ... حتی اون ... او فقط نقش یک عاشق را بازی می کرد اما من یک عاشق واقعی بودم . من تورا می پرستیدم ... من روی تو قسم می خوردم . آه خدایا چه روزگار کثیفی است ... همه چیز رنگ خود را باخته است ... همه چیز رنگ دروغین گرفته است ... خدایا خسته شدم از بودنم ... از این همه انتطار ... آنقدر که برای تو منتظر ماندم و اشک ریختم چشمانم هم رنگ غم گرفته اند ... تو دیگر بر نمی گردی ... اگر تا امروز امیدی به برگشتنت داشتم دیگر ندارم ... من در خیال خودم امروز را خیلی قشنگتر می دیدم . تصورم این بود که برمیگردی و با تمام وجود مرا در آغوش میگیری و از ته دل فریاد میرنی " نازنینم تولدت مبارک " . اما نه ... ! امروز عکس خیالم بود ... امروز از تو هیچ نشانی نبود ... دلم میخاست بودی ... کاش بودی و می دیدی دیگران برایم چه می کنند و من برای تو چه می کنم ... آری تو رفتی ... رفتی ... رفتی با اون ... برایت بهترینها را آرزو می کنم عشق من ....
![]()
شنبه 30 دی 1391برچسب:بی تو دق میکنم, :: 19:21 :: نويسنده : بهمن
بهش بگید دق میکنم دستش تو دستام نباشه تمام خاطراتمون نمک به زخمام میپاشه
بهش بگید خاطرهاش اتیش به جونم میزنه اسمونم زمین بیاد فقط مال منه
تو لحظه های بی کسیم سهم من از تو دوریه اگه صدام در نمیاد دلتنگی و صبوریه
هرروز غروب دلتنگتم دوباره تنها میشینم هروقت که بارون میباره تورو کنارم میبینم
هرروز هر شب از خدا بدون فقط تورو میخوام بگو واست غریبه ام بگو به خوابت نمبام
بگو تو هم دوستم داری بگو که دلتنگم میشی من فقط از خدا میخوام دوباره مهربون بشی
![]()
چه زود فراموش شدم تو ذهنا خاموش شدم شدم بده تو قصه راحت فراموش شدم غصه ها توی قلبم امونمو بریده درست میگن که آدم از عشق خیری ندیده هرچی میگن دروغه باور نکن می شکنی میگن بهت که عشقم فقط تو تو قلبمی این روزا بد غرورت زیره پاهات له میشه از غم عشق و دوری چشمای تو تر میشه خلاصه که عزیزم از من به تو نصیحت هرچی دیدی دم نزن نشین تو پای صحبت بهانه ها جور واجور دروغا ثابت میشن گل هایی که تو چیدی یکدفعه پرپر میشن میگفت نفس کشیدن بی تو برام حرومه میگفت دوست دارم من دوست دارم دیونه دیدی چه آسون گذشت رفت سراغ دیگری
![]()
شنبه 30 دی 1391برچسب:دوست داشتن , :: 15:13 :: نويسنده : بهمن
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
![]()
عاشقت خواهم ماند بي آنكه بداني. دوستت خواهم داشت بي آنكه بگويم . درد دل خواهم گفت بي هيچ كلامي . گوش خواهم داد بي هيچ سخني . در آغوشت خواهم گريست بي آنكه حس كني . در تو ذوب خواهم شد بي هيچ حرارتي .
اين گونه شايد احساسم نميرد ... ![]()
جمعه 29 دی 1391برچسب:یادش بخیر دوران کودکی, :: 20:23 :: نويسنده : بهمن
بچه که بودم فقط بلد بودم تا 10 بشمرم نهايت هر چيزي برام همين 10 تا بود از بابا بستني که مي خوا ستم10 تا مي خواستم مامانو 10 تا دوست داشتم خلاصه ته دنيا همين 10 تا بود واسم و اين 10 تا خيلي قشنگ بود حالا نمي دونم که دنيا چقدره؟ نهايت دوست داشتن چندتاست؟ ده تا بستني هم کفافمو نمي ده خيلي هم طمعه کار شده ام اما مي خوام بگم دوستت دارم مي دوني چقدر؟ به اندازه همون ده تاي بچگي!
![]()
جمعه 29 دی 1391برچسب:اخر خط عشق گریه نکن, :: 13:49 :: نويسنده : بهمن
گریه کن تو میتونی پیش اون نمی مونی اون دیگه رفته، بسه تمومش کنگریه کن، ته خط، عشق تو دیگه رفته تو دله، یکی دیگه نشسته تمومش کن چشم به راه، نشین اینجا، میمونی دیگه تنها گریه نکن اون دیگه نمیاد خونه دست بکش، دیگه از اون طفلکی، دل داغون اون دیگه، خوش فکر نکن حال تو میدونه تنها میمونی، اخه این و میدونی، مثل اون پیدا نمیشه اشکات میریزه، اخه اون واسط عزیزه، توی قلبته همیشه یادش می افتی، دلت اتیش میگیره، میگی کاش برگرده پیشت راهی نداری، تو باید طاغت بیاری، اخه میدونی نمیشه منبع :از دوست خوبم کمیل ![]()
باتو بودن رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند و...و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید بانوی دریای من... ![]()
سه شنبه 26 دی 1391برچسب:, :: 15:35 :: نويسنده : بهمن
عشق به خانواده: عشق به افراد خانواده و مهربانی به آنها عشق حیرانی: اصطلاح حیرانی توسط مسیحیان اولیه و به خصوص یونانیان، ریشه این کلمه یونانی است برای اشاره به پذیرش بی قید و شرط و دوست داشتن یک فرد اطلاق شده است. این نوع از عشق بر اساس تصمیم و نه احساسات شکل می گیرد. عشق یک طرفه: مهر عاطفه ای که یک طرفه است عشق لحظه ای: عشقی که در لحظه ای که فرد برای اولین بار با فردی تماس می گیرد به وجود می آید. از این عشق به مراتب در داستان ها و ادبیات یاد شده است . عشق مستلزم فداکاری: فداکاری و گذشتن از جان یا چیز با ارزش دیگری بر مبنای عشق. عشق شهوت: عاطفه بر اساس شهوت و تمایل به ارضای نفس. عشق ظاهری: رابطه عاشقانه ای که در آن پختگی لازم وجود ندارد و "راستین" نیست. این کلمه دارای بار معنایی منفی است و تاکید دارد که عشق در دوران جوانی معمولاً کمتر راستین و واقعی است. عشق رومانتیک: علاقه ای که ترکیبی از صمیمیت و میل جنسی است. عشق راستین: عشق بدون قید و شرط یا انگیزه خاص. دوست داشتن فرد فقط به خاطر خود و نه رفتارها یا عقایدش. همچنین به عشق بی قید و شرط اشاره دارد. ![]()
سه شنبه 26 دی 1391برچسب:, :: 15:19 :: نويسنده : بهمن
یک عشق + یک عمر زندگی = عشق حقیقی از هرگونه رقابت با معشوق تان جداً بپرهیزید. با یکدیگر مشورت کنید. از اینکه بخواهید اخلاق شریک زندگی تان را تغییر بدهید دست بردارید، شما فقط می توانید خودتان را عوض کنید ...! قبل از اینکه خیلی خسته بشوید به بستر بروید و پیش از خوابیدن کمی با هم حرف بزنید. هرگز به خاطر اینکه شخصیت همسرتان را بالا ببرید شخصیت خودتان را پایین نیاورید. نشان بدهید که به حرف هایش اهمیت می دهید. اجزاء کامل روابط عاشقانه: هر چه از شما خواست در اختیارش بگذارید. هرگز همسرتان را در رابطه با خواسته ها و نیازهای تان تهدید نکنید. فهرستی از صفات خوب و برجسته اش تهیه کرده به او بدهید.
با خود بیاندیشید که اگر تنها یک سال از عمرتان باقی مانده بود، چه تغییراتی در روابط تان ایجاد می کردید؟! پس شروع به ایجاد آن تغییرات بکنید. همیشه خودتان باشید ...! در غیر اینصورت مشکلات لاینحل بسیاری از همسرتان پیدا خواهید کرد. کفش هایش را واکس زده و براق کنید. موهایش را کوتاه کنید.
نسبت به شما می تواند تفاوت زیادی در نحوه و طرز تفکر او نسبت به شما ایجاد کند.
درباره نوع ارتباط تان حداقل هفته ای یک بار با هم صحبت کنید تا مطمئن شوید همه چیز به آرامی و خوشی می گذرد. خیلی سریع جلوی مشکلاتتان را بگیرید تا بیش از حد رشد نکنند و دست و پای شما را نگیرند. همیشه اجازه بدهید آخرین کلام را او بگوید. ![]()
سه شنبه 26 دی 1391برچسب:, :: 1:40 :: نويسنده : بهمن
وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی . وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی. وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی پیشونیم رو بوسیدی و گفتی بهتره عجله کنی داره دیرت می شه. وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم بهم گفتی اگه راستیراستی دوستم داری بعد از کارت زود بیا خونه . وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری تو درسها به بچه مون کمک کنی. وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنی می بافتی بهم نکاه کردی و خندیدی . وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی. وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود . وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری نتونستم چیزی بگم فقط اشک در چشمام جمع شد اون روز بهترین روز زندگی من بود چون تو گفتی که منو دوست داری. منبع :تکناز
![]()
![]() |